سایت جامعه قرآنی ایران

قرآئت قرآن کریم

تماس بامدیرسایت

نرم افزارهای کاربردی

نویسنده سایت
******* قـرآن آنـلاین *******

********بانک تلاوت********

***آموزش نغمات قرآنی***

****مجموعه 26دوره ترتیل****

*******تفسیر نمونه *******

*******موضوعات سایت*******
آخرین نظرات شما

۰

مباحث عنوان شده در این جلسه:

۱٫      تلاوت آیاتی از سوره ی مبارکه ی نمل

۲٫      بیان مفاهیم آیات تلاوت شده

۳٫      آموزش تجوید؛ انواع ادغام و موارد آن به روایت حفص از عاصم

                                                                        ***

آغاز جلسه: تلاوت آیاتی از کلام الله مجید توسط جناب استاد موسوی بلده- آیات ۱ تا ۱۴ سوره ی مبارکه ی نمل

                                                                        ***

سخنان جناب استاد موسوی در خصوص عید بزرگ غدیر:

عید سعید غدیر خم را به تمامی شیعیان حضرت علی (ع) تبریک عرض می نمایم. عید غدیر به نوعی تاریخ را به دو قسمت تقسیم می کند: قبل از اعلام ولایت حضرت علی (ع) و بعد از اعلام ولایت ایشان. این واقعه بسیار بزرگ و ارزشمند است. متأسفانه بشر قدر و منزلت این عید را به درستی درک نکرده و حق آن را چنان که شایسته است، اداء ننموده و انسان هرچه می کشد از همین حق ناشناسی هاست! واقعه ی غدیر عیدی است که به معنای واقع از عید فطر و قربان نیز بالاتر است. در اسلام هیچ عیدی بالاتر از عید غدیر نیست. هر چند عید مبعث نقطه ی عطفی در تاریخ اسلام است، اما عید غدیر مسیر حق مبعث را ادامه داد و در جریان طبیعی خود قرارداد. اگر تمامی دنیا بر سر عید غدیر اتفاق نظر می یافتند، امروزه عید غدیر، عیدی جهانی بود. جای بسی حسرت است که چنین اتفاق عظیمی توسط بشر درک نشد. به برکت این عید اسلام به طور صددرصد منحرف نشد و آنچه امروز باقی مانده است به برکت اعلان ولایت مولی علی (ع) و جانشینی باقی اولیاء خدا و ائمه ی معصومین علیهم السلام است و اگر آن عزیزان نبودند امروزه چیزی تحت عنوان اسلام اهل سنت هم وجود نداشت! آنها ناخودآگاه مدیون اهل بیت علیهم السلام هستند. ان شاء الله خداوند به ما توفیق درک حقیقت عید سعید غدیر را عنایت فرماید.

***

تلاوت اول: آیه ی ۱۵ تا  ۲۲ سوره ی مبارکه ی نمل

·      هرجا که اشتباه می خوانید، قبل از اینکه من تذکر دهم آن را تکرار کنید تا در نهایت صحیح بخوانید.

·      در آیه ی ۱۸ در هنگام خواندن عبارت (یآ اَیُّهَا النَّملُ ادخُلوا) قلقله به خوبی با ضمه جا نمی افتد. (نباید میل به ضمه داشته باشد.)

·      در آیه ی ۱۸ عبارت (لایَشعُرون) حرف (ش) را نباید تیز بیان کنید و این حرف نباید بوی حرف (س) بدهد.

·      به نظر می رسد شما هنگام خواندن به کلمه ی آخر توجه نمی کنید و طرح لحنی خود را تنظیم نمی کنید و در چند کلمه ی قبل از کلمه ی آخر لحن را به اتمام می رسانید. باید لحن را طوری تنظیم نمایید تا به طور کامل به انتهای آیه برسانید. باید تقسیم بندی صحیحی بین حجم کلمات و لحن خود برقرار سازید. از لحظه ای که می خواهید نفستان را آغاز کنید باید محل وقف را برای خود معلوم نمایید. همچنین باید با در نظر گرفتن معانی کلمات، تنظیم درستی برای لحن خود اتّخاذ نمایید.

·      اگر تصمیم دارید ۲ خط از سوره را تلاوت کنید باید آهنگ خود را طبق آن ۲ خط تنظیم کنید. به عبارت دیگر باید میزان لحن را با حجم آیات تطبیق دهید. همچون برنامه ریزی مسافری که اگر طول سفرش ۲۰ کیلومتر است با زمانی که طول سفرش ۴۰ کیلومتر است بسیار متفاوت خواهد بود. طرح سفر برای این شخص متفاوت است. طرح و برنامه ریزی شخصی که از تهران به مقصد قم حرکت می کند با مسافری که از تهران به قصد بندرعباس حرکت می کند یکسان نخواهد بود. نمی شود زاد و توشه ی یکسانی برای این دو سفر در نظر گرفت. قاری قرآن نیز باید به نسبت میزان خطوط و تعداد کلمات، آهنگ و لحن خود را تنظیم کند.

·      هنگامی که آیات طولانی می شوند، قاری آهنگ را میان کلمات تقسیم می کند تا نسبت آهنگ و کلمات رعایت شود. گاهی اوقات قرّاء از طولانی خواندن، این گونه استفاده می کنند که تکرارهایی که مُمِل (ملالت آور) نیست را به کار می برند و زیبایی می آفرینند؛ یا تکه ی لحنی خاص در جملات کوتاه را، روی یک کلمه پیاده می کنند و بدین ترتیب لحن را در نصف سطر به پایان می رسانند و یا در دو یا سه کلمه پیاده می کنند تا لحن به طور طبیعی ادامه یابد و در اصطلاح کِش بیاید(بسیط خوانی صحیح)؛ البته به این شرط که شنوندگان مکدّر نشوند. (تلاوت آیاتی به این دلیل که استاد به صورت عملی مطلب را نشان دهند.)

·      یک سخنران نیز نباید اطناب مُمِل و ایجاز مُخِل داشته باشد. به این معنی که نباید آنقدر کلام را طولانی کند که ملالت بار باشد و نه باید آنقدر کوتاه بیان کند که در رساندن مطلب اصلی خلل ایجاد شود. در تلاوت برخی اساتید از جمله استاد مصطفی اسماعیل و استاد شحات احساس خستگی به مخاطب دست نمی دهد، حتی اگر زمان تلاوت یک ساعت به طول بینجامد.

·      گاهی تکرار قاری قرآن ملالت بار و گاهی هنری هست. هنری ترین تکرار نسبت به قرّاء دیگر، تکرار سوره ی مبارکه ی شمس از استاد عبدالباسط است. آن تکرارها بسیار عجیب و غیر عادی، اما در عین حال بسیار زیبا و دلنشین است. در این تلاوت در اثر تکرار، یک اثر هنری ناب خلق شده است. استاد عبدالباسط در ابتدای این تلاوت مخاطبین را در انتظار می گذارد.

·      اگر هم تکرار نداشته باشیم و تمام قسمت های دو سطر بدون تکرار یک طرح لحنی زیبا بود که بسیار عالی است. مانند لحن های پرنفس استاد سید متولی عبدالعال که بسیار پر نفس است و خسته کننده نیست. استاد طبلاوی نیز اینگونه است. البته لحن او در مجموع خسته کننده شد، چراکه تنوع نداشته و تمامی قرآن را با یک لحن خوانده است. البته استاد طبلاوی در ابتدای کار تلاوتش بسیار خوب درخشید، زیرا پرنفسی او مُمِل نیست. این موارد نکات حاشیه ی تلاوت است که باید به آن نیز بپردازیم. طرح کلی برای این گونه مسائل “تَلوینِ النَغَمی” (رنگ پردازی نغمه ای) گفته می شود. ممکن است گاهی اوقات یک نقاش رنگ آمیزی خاصی داشته باشد و در نقاشی خود رنگ قرمز را بسیار به کار گرفته باشد، اما تکرار این رنگ را چنان هنرمندانه انجام داده که چشم بیننده از دیدن آن غرق لذت می شود. گاهی نیز ممکن است از انواع رنگ های موجود در طبیعت استفاده کرده باشد، اما چشم بیننده از تماشای آن اثر خسته می شود. قاری ایرانی باید همچون قاریان مصری از “تَلوینِ النَغَمی” استفاده کند.

·      لحن شما باید با تغییر فضای داستان ها عوض شود. حضرت سلیمان همه ی لشکر خود را با جن و انس و طیر راه می اندازد؛ این کار حرکت بسیار عظیم سلطنتی است. عبارت «فَهُم یُوزَعُون» در آیه ی ۱۷ به این معنی است که شخصی جلوی لشکر را می گیرد تا دیگران به آن برسند و لشکر آن قدر زیاد است که نیاز به کنترل دارد تا افراد از هم جدا نیفتند. چنین آیاتی را باید بسیار با عظمت بخوانیم تا عظمت لشکر حضرت سلیمان را به خوبی با لحن خود نشان دهیم.  لشکر به وادی مورچه ها رسید و در آن شلوغی، گوش حضرت سلیمان صدای حرف زدن ملکه ی مورچه ها را شنید که خطاب به مورچه های دیگر گفت: «داخل شوید که حضرت سلیمان و لشکرش در حال عبور کردن هستند و متوجه شما نمی شوند و شما را زیر پا از بین می برند.» خنده ای بر لبان حضرت سلیمان نقش بست. این خنده نه از سر غرور، بلکه به دلیل زرنگی و سیاست ملکه ی مورچه ها بود و با خود گفت این ملکه عجب سیاست مداری است و با چه سیاستی سرزمین خود را اداره می کند! و در عین حال دلسوز قوم خود است! ملکه ضمن اینکه مراقب لشکر خود است، نمی خواهد که مورچه ها عظمت لشکر حضرت سلیمان را ببینند، تا حشمت و جاه لشکر سلیمان موقعیت ملکه را در چشم آنها خار و حقیر بنمایاند.» از داستان حضرت سلیمان در سوره ی مبارکه ی نمل می توان کتابی با مضمون “مدیریت” نوشت. حضرت سلیمان از خدا می خواهد که دچار غرور نشود.

·      معنی آیه ی ۱۹: پروردگارا! به من فرصت و توفیق بده تا این نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی را قدر بدانم و شکرگذار آن باشم و عمل صالحی انجام دهم که تو آن را بپسندی. (حضرت سلیمان در همان لحظه با یادآوردی عظمت خداوند و ناچیز شمردن خود در برابر عظمت الهی، شیطان را ناکام و نابود کرد.)

·      از آیه ی ۲۰ صحنه و فضا عوض می شود و سلیمان در دربار خود بر تختش نشسته و داستان قبلی تمام شده است؛ در این شرایط قاری قرآن باید با لحن خود فاصله ی این دو فضا را نشان دهد.

·      در آیه ی ۲۰ در هنگام ادای کلمه ی «هُدهُد» کلمه را طوری با تأخیر بیان نکنید که گویی (هُد) و (هُد) از هم جدا هستند. همچنین میل به فتح را نشان دهید.

·      در انتهای لحن نُت را خارج نخوانید؛ با این کار تمام تلاوتتان زیبایی خود را از دست می دهد.

·      در تجوید نباید افراط و تفریط به خرج دهید. نه باید قاعده را آن قدر ضعیف بگویید که آن قاعده اجرا نشود و نه آن قدر پرتکلف و افراطی بیان کنید که در قرائت پیچیدگی ایجاد شود. حمزه ی کوفی در مورد افراط در قرائت می گوید: «بالاتر از سفیدی برص (بیماری) است؛ بالاتر از موی فر، موی مجعد است و بالاتر از قرائت، دیگر قرائت نیست!» در حالی که حمزه ی کوفی در تلاوت خود برای اینکه همزه ی خوبی بگوید سکت زیادی دارد. قرائت او به تحقیق بوده است. مدهای او ۶ حرکت کامل (حداکثر کشش) دارد. وی در میان قرّاء سبعه جزء کسانی است که بسیار دقیق بوده، اما در عین حال منادی جلوگیری از افراط است. پیش از انقلاب در سنین نوجوانی از جلسه ی استاد مروّت به جلسه ی دیگری رفتم که شرکت در آن جلسه تبعات منفی در من داشت و تا به امروز نیز باقی مانده است. در آن جلسه به شیوه ی بسیار پیچیده ای افراط در تجوید داشتند. آنها حتی استفاده از بلندگو را بدعت دانسته و می گفتند در زمان پیامبر (ص) بلندگو وجود نداشته است و نباید از بلندگو استفاده کنید. آنها در برخی عقاید خود نیز  افراط داشتند؛ به طوری که آن جلسه قبل از انقلاب تحریم و برچیده شد. قرائتی خوب است که در آن تجوید رعایت بشود، اما احساس نشود. شنونده نباید تجویدتان را احساس کند. حتی باید طوری لحن را به کار ببرید که لحن احساس نشود. مردم نیامده اند که از ما سگاه بشنوند!! اگر اینطور بود به کنسرت های موسیقی می رفتند!! مردم می خواهند از ما قرآن بشنوند. قرآنی که سگاه و نهاوند زیبا دارد. قاری قرآن نباید در تلاوت خود از یک خواننده ی متبحّر چیزی کم داشته باشد. تمامی مقامات عرب را می توان در تلاوت قرآن به کارگرفت. اما در قرآن ترتیل وجود دارد. در تجوید، وقف و ابتدا، صوت و لحن و ترتیل حاکم است. سگاه قرآن با سگاه عرب یکسان است. اما قاری قرآن طوری می خواند که تمام حواس مخاطب متوجه آیه می شود، نه متوجه سگاه! اگر حواس شنونده را ضمن تلاوت به تجوید جلب نماییم جفا کرده ایم! مخاطب باید لحن زیبا و تحریر بشنود، اما هدف اصلی شنیدن قرآن باشد. (مثال: به نظر می رسد بدنه ی هواپیما، بال آن را تکان می دهد، در حالی که بال بدنه ی هواپیما را تکان می دهد.) ما باید قرآن را بر بال لحن و تجوید حمل کنیم؛ نه اینکه لحن و تجوید را بر قرآن حمل کرده و به گوش مردم برسانیم.   

·      هر از چند گاهی یک قاری در عرصه ی تلاوت حاکم می شود و تمامی حواس ها مبذول آن قاری می شود. زمانی منشاوی این شرایط را داشت و بعد از او مصطفی اسماعیل و پس از او شحات روی کار آمد. بعد از شحات فرزندانش آمدند و بیشر به لحن پدر پرداختند. مراقب باشید که گرایش های شما به سمت مثبت و صحیحی باشد و برایتان خطرآفرین نباشد. سبک و سیاق تلاوت شحات و پسرانش بسیار به هم نزدیک است و انسان در تشخیص آنها به اشتباه می افتد، اما تنها چیزی که باعث می شود بتوانیم آنها را از هم تفکیک کنیم وقار سبک استاد شحات نسبت به سبک پسرانش می باشد. اما در هر حال سبک جدید پسران استاد شحات جوانان ما را به قرآن و تلاوت آن علاقه مند کرده و از وادی ساز و آواز و… به سوی قرآن جذب کرده است. نوجوانان بیشتر به این سبک ها گرایش دارند، اما قاریانی که در سالهای اخیر به عرصه رسیده اند به سمت سبک های خوب و سنگین همچون: عبدالفتاح، کامل یوسف و… کشیده شده و قرائت ها رفته رفته از حالت حسی و سطحی دور شده و به سوی عمق یافتن می رود و سبکی جدید بین سبک شحات و مدرسه ی قرّاء قبلی شکل گرفته است.

·      ما معلمان باید فرزندان خود را تشویق کنیم تا به سوی موسیقی قرآن بروند و بدانیم که موسیقی قرآن هیچ چیز کم از موسیقی ندارد. معلمین قرآن می توانند فرزندان ما را در کلاس های قرآن از موسیقی اغناء کرده تا خدای نکرده به سمت موسیقی دیگر نروند و به انحراف کشیده نشوند. برماست تا طوری عمل کنیم که فرزندانمان به سوی کلاس موسیقی و آواز جذب نشوند. کسانی به من مراجعه می کنند و می پرسند که آیا به کلاس آواز فارسی بروند یا خیر؟ و من در جواب به آنها می گویم این کار به لحاظ فنی اشتباه محض است، زیرا کلاس آواز، موسیقی فارسی به ما می آموزد. به طور مثال استاد شجریان استادی بسیار چیره دست و قابل احترام در موسیقی فارسی و ایرانی است، اما حتی ایشان هم هرگز نمی گویند اگر می خواهید قاری ماهری شوید یک دوره در کلاس بنده شرکت کنید! زیرا این دو کاملا در تضاد با هم هستند. شرکت در این کلاس ها لحن شما را کاملا فارسی می کند. بنابراین اگر می خواهید در کلاس موسیقی و آواز شرکت کنید باید در کلاس موسیقی عرب شرکت کنید. اما به لحاظ معنوی بنده هرگز توصیه نمی کنم فرزندانمان را در کلاس آواز عرب هم شرکت دهیم، زیرا در قرآن تمام نغمات و مقامات که توسط اساتید بزرگوار ما تدریس می شود وجود دارد.

·      اگر گفته شود که به طور مثال مصطفی اسماعیل ساز عود نیز می نواخته، ما از آن اطمینان نداریم و هیچ تلاوتی از ایشان را با عود نشنیده ایم!! شاید کمتر از نیم درصد قاریان مصری ساز بلد باشند و هیچ ربطی به تلاوت آنها ندارد. حتی بسیاری از آنها مقامات را بلد نیستند. همچون روضه خوانی که روضه می خواند و اشک مردم را در می آورد در حالی که حتی اسم آن دستگاه موسیقی که آن را می خواند نیز بلد نیست. (در هر حال موسیقی مداحی است، نه لاله زاری؛ در حالی که در مداحی و عزاداری ما امروزه شیوه ی موسیقی پاپ وارد شده که فاجعه ای بیش نیست!!)

***

تلاوت دوم، آیه ی ۲۳ تا ۳۷ سوره ی مبارکه ی نمل

·      در آیه ی ۲۴ در عبارت (فَصَدَّهُم عَنِ السَّبیلِ) صفیر های شما بسیار کم است. آن را طبیعی تر بخوانید. اگر بیش از حد جلوی صفیرتان را بگیرید به حرف (ث) شبیه می شود. این آیه از زبان هدهد خطاب به حضرت سلیمان است. (جناب استاد موسوی از قاری قرآن که در حال تلاوت این آیات است می پرسند که: «آیا شما می دانید این جملات از زبان چه کسی است؟؟» و قاری پاسخ می دهد: «از زبان پرنده ای که همان هدهد است.» و منظور جناب استاد از این پرسش این بود که قاریان ضمن تلاوت آیات به معنی و مفهومی که در آیات نهفته توجه و دقت کنند و بدانند  که دانستن معنی در لحن و حس و حال تلاوت آنها تأثیری شگرف دارد.)

·      از جمله نکات مدیریتی که حضرت سلیمان داشته، اطلاع از حضور و عدم حضور افراد بوده است. از این رو پس از غیبت چند روزه ی هدهد علّت را جویا می شود. پس از آمدن هدهد حضرت سلیمان می فرماید که اگر دلیل موجهی برای غیبت خود نیاورد او را به شدت مجازات خواهم کرد. (از این آیات می آموزیم که افراد در هر سمت و حرفه ای که هستند  باید سر کار خود در وقت معین حاضر شوند!!) هدهد می آید و حضرت سلیمان به او فرصت می دهد تا خوب از خود دفاع کند و توضیح دهد. هدهد در آیات بعد، نکات بسیار ناب توحیدی را بیان می کند که گویی از زبان یک عالم دینی و عارف وارسته شنیده می شود. هدهد به نوعی قصد دارد به حضرت سلیمان بگوید سرزمینی در نزدیکی تو است و تو از آن بی خبری، در حالی که من خبر دارم که در این سرزمین زنی فرمانروایی می کند که بسیار متمکّن است و تخت و عرش عظیمی هم درست کرده که به تخت بلقیس معروف است. اما من دیدم که مردم آن سرزمین به خورشید سجده می کنند!! و شیطان اعمالشان را برایشان زینت داده و آنها را از راه مستقیم باز داشته است. (یک پرنده ی کوچک کلاس توحید راه انداخته است و ما گمان می کنیم پرندگان هیچ چیز نمی دانند!!) هدهد می گوید من تعجب می کنم از اینکه خداوند بر کوچک ترین ذرّه ای در آسمان ها و زمین تسلط دارد، پس چرا آنها چنین خدایی را نمی پرستند و سجده نمی کنند؟؟ و هرچه را از پیدا و نهان می داند. ملکه ی سبا فکر می کند که عرش عظیم دارد!! باید عرش عظیم را در نزد خداوند ببیند.» حضرت سلیمان می گوید این پرنده ی ریز و کوچک برای توجیه غیبت خود این حرف ها را می زند تا ما از این حرف ها خوشمان بیاید و گناهان او را ببخشیم و رو به هدهد می گوید: «حرف های خوبی می زنی، اما دلیل بر بخشش تو نیست.» و دستور می دهد او را بکشند. از طرفی حرف های او را قبول می کند و می گوید تحقیق و بررسی می کنیم تا ببینیم شما راست گفته ای یا نه. اگر چنین چیزی باشد من به عنوان پیغمبر وظیفه دارم آن قوم را دعوت و ارشاد کنم. پس نامه ای برای ملکه می نویسد و در آن نامه قید می کند که شما حق بت پرستی ندارید؛ هیچ حکومتی در زمین حق بت پرستی ندارد.

·      در آیه ی ۲۵ دو کلمه ی (تُخفُون: نهان) و (تُعلِنُون: آشکار) را با دو لحن متضاد بخوانید. در (تُخفُون) صدا را پایین و در (تُعلِنُون) صدا را بالا ببرید. (و خداوند آنچه نهان می دارید یا عیان می سازید می داند.) این کارهای مقایسه ای تلاوت را بسیار زیبا می کند. کلماتی از این قبیل عبارت است از: لیل و نهار، زمین و آسمان و… که “رنگ آمیزی لحنی” نام دارد.

·      وقف بر کلمه ی (خَب ء) در آیه ی ۲۵ سخت ترین وقف در کل قرآن محسوب می شود و به دلیل مفتوح بودنش “رَوم” هم نمی شود. پس بهتر است اصلا در آن وقفی صورت نگیرد. شاید قرّاء جهر همزه را بیندازند و همزه ی مهموسه بگویند؛ این کار هرچند غلط است، اما اساتیدی همچون مصطفی اسماعیل و… این کار را بنا به اضطرار انجام داده اند.

·      اگر بعد از آیه ی ۳۰ آیه ی دیگری نبود، جایی برای وقف وجود نداشت و وقف قبیح محسوب می شد. در انتهای هر آیه حتی اگر آیه به اتمام نرسیده باشد، حق وقف کردن وجود دارد. حتی اگر در انتهای آیه این معنی وجود داشته باشد که: وای بر نمازگزاران! و با وقف معنی دستخوش تغییر شود، باز به این دلیل که انتهای آیه است مجاز به وقف می باشیم. آیه در قرآن محل وقف است، حتی اگر معنی ناقص بماند. در تحقیق اگر وصل کنید، مجاز هستید؛ اما در ترتیل خوانی هیچ آیه ای به آیه ی دیگر وصل نمی شود. معنی آیه ی ۲۹ و ۳۰ : ملکه ی سبا گفت: ای سران کشور! نامه ای ارجمند و وزین به سوی من انداخته شده است. آن نامه از طرف سلیمان و سرآغازش به نام خداوند هستی بخش مهربان است.

·      معنی آیه ی ۳۱: که بر من برتری مجویید و مطیعانه به سوی من آیید. این آیه بسیار موجز و در عین حال اثرگذار است. به این نتیجه می رسیم که بسیاری از مواقع، ایجاز از پرگویی مفیدتر است.

·       آیه ی ۳۶ عبارت (فَمآءاتنِی اللهُ) با اثبات و حذف حرف (ی) خوانده شده است. در قرآنی که به خط عثمان طه باشد، (وَ ما آتان) نوشته شده و یک (ی) غیر رسمیِ کوچک در پایین آن می نویسند. در وقف (آتان) و در وصل (آتانی الله) خوانده می شود. قرّاء مختلف در وقف بر (آتان) اختلاف نظر دارند. در وقف برخی (آتان) و برخی (آتانی) می خوانند. در وصل هم که (اتنِی اللهُ) خوانده می شود. معنی آیه: حضرت سلیمان خطاب به فرستاده می فرماید: «آنچه که خداوند به من داده بسیار بهتر از آنچه به شما داده است، می باشد؛ آری شما به هدیه تان دلخوش هستید. گفته شده که این هدیه بسیار عجیب بوده است.» (آتان) یعنی (در اختیار من گذاشت) به طریق شاطبیه از روایت حفص از عاصم می توانیم به هر دو وجه بخوانیم. اما اثبات آن، وجه غالب است.

·      معنی آیه ی ۳۷: به سوی آنها بازگرد که قطعاً سپاهیانی بر سرشان می آوریم که در برابر آنها تاب ایستادگی نداشته باشند و از آن دیار به خاری و زبونی بیرونشان می کنیم. هرگز هیچ مُلکی به اندازه ی مُلک سلیمان وجود نداشته است و هیچ پادشاهی به لحاظ سیطره و قدرت به گَرد پای حضرت سلیمان نرسیده است. خداوند همه نوع پیامبری فرستاد. پیامبری همچون ایوب هم فرستاده شد که انواع بلاها بر سرش آمد و در بیماری و ضعف از او بیمارتر و ضعیف تر نبوده است. خداوند ثروت، سلامتی، زمین، فرزندان و قدرتش را از او گرفت و خفتی بیش از همه برای او ماند و تنها همسرش برای او باقی ماند و در برابر او سلیمان قرار دارد که قدرت مادی او سرآمد همگان بوده است. حتی هارون که به ابر می گفت از ملک من بیرون نرو و در ملک من ببار و هرجا بروی ملک من است نیز در حد حضرت سلیمان نبود. خداوند می گوید هر کس هرچه قدر قدرت داشته باشد به اندازه ای نیست که به پرنده ای امر و نهی کند! اما من پیغمبری دارم که با پرنده حرف می زند و سخن مورچه را از زیر زمین می شنود. حتی بادها در خدمت سلیمان بودند!

·      در آیه ی ۲۸ هاء در عبارت (فَاَلقِه) هاء ضمیری است که به طور استثنا ساکن شده است. دو هاء ضمیر در قرآن داریم که بر خلاف تمامی (هاء) های دیگر ساکن شده است. مورد دیگر کلمه ی (اَرجِه) است.

***

تلاوت سوم، آیه ی ۳۸ تا ۴۴ سوره ی مبارکه ی نمل

·         در پایان آیه ی ۴۴ مطلب تغییر می کند، اما لحن شما هنوز همان لحن است! باید حال و هوای لحن شما این مطلب را به شنونده انتقال دهد که فضای آیات عوض شده است. اگر از قرار به بم آن بیایید هم درست است.

***

آموزش تجوید: ادغام (انواع ارتباط دو حرف با یکدیگر)

·          رابطه ی دو حروف با هم ۴ نوع است. دو حرف یا مثل هم هستند و یا جنس هم هستند و یا نزدیک به هم هستند و یا از هم دور هستند. اگر مثل هم باشند در عربی مِثلَین یا مُتَماثِلَین گفته می شود. اگر از یک جنس باشند، مُتجانس یا مُتجانسین گفته می شود. اگر به هم نزدیک باشند مُتقاربین و اگر از هم دور باشند، مُتباعدین گفته می شوند.

·         دو حرف را متماثل هم گوییم که مخرجشان به اضافه ی صفاتشان یکی باشد. هر حرف با خودش متماثل است. به طور مثال حرف (ر) با خودش.من نَشاء که دو حرف (ن) دارد/علیهم ما کانو که دو حرف (م) دارد.

·         دو حرف را متجانسین گوییم اگر مخرجشان یکی، اما صفاتشان متفاوت باشد. حرف (ب) با (م) / حرف (ت) با (د) و (ط)/ حرف (ث) با (ظ) و (ذ) که حروف لثوی نامیده می شدند. حرف (ج) با (ش) (ی)/ حرف (ه) با (ع)/ حرف (خ) با (غ)/حرف (ر) هم مخرج ندارد، بنابراین متجانس هم ندارد/ حروف (ز) با (س) (ص)/ حروف (س) با (ص) / حرف (ضاد) تک مخرج است/ حرف (ف) و (ق) تک مخرج است/ حرف (ن) تک مخرج هستند. حروف (ک) و (ل) تک مخرج است. حرف (ه) با (همزه) هم مخرج هستند.

·         حروف متقاربین حروفی هستند که مخرجشان به هم نزدیک باشد. برای نزدیکی ملاکی وجود ندارد.

·         حروف متباعدین حروفی هستند که مخرجشان از هم دور باشد و در دو موضع مختلف باشند. حرف (ق) در دهان است، اما همسایه ی حلق است. حرف (غ) در آخر حلق است. این دو حرف در دو موضع با هم بعید هستند. هرچه فاصله ی مخرج دو حرف کمتر باشد احتمال ادغام بیشتر است و بالعکس. دو حرف متباعد هیچ شانسی برای ادغام با هم ندارند.

·         ما ۴ نوع رابطه بین حروف داریم، اما تنها ۳ نوع ادغام وجود دارد. ۳ نوع اول در ادغام اتفاق می افتد و ادغام متباعدین وجود ندارد؛ زیرا دو حرفی که از هم دور هستند هیچ نوع تنازعی با هم ندارند. در ارتباط دو حرف نزدیک به هم، حرف اول که ساکن است حذف می شود (ادغام).

***

انواع ادغام و موارد آن به روایت حفص از عاصم

·         توجه داشته باشید که در پایان این مبحث هر موردی که گفته شد از موارد ادغام است، ادغام شدنی است و هر چه ذکر نشد بدانید که ادغام شدنی نیست؛ هرچند که از نظر بنده و شما بسیار شایسته ی ادغام باشد! به طور مثال کلمه ی (اِذ صَرَفا) بسیار راحت است که ادغام شود، اما نباید ادغام شود؛ هرچند که تلفظ آن دشوار باشد. هنر قاری قرآن در این است که موارد دشوار را به درستی بیان کند.

ادغام متماثلین و انواع آن:

·         دو حرف را متماثل گویند که در مخرج و صفات متحد باشند. مانند هر حرفی با خودش. (حرف لام با خودش، حرف میم با خودش و…) در همه جای قرآن ادغام متماثل داریم. هرگاه دو حرف متماثل به هم برسند در حالی که اولی ساکن باشد و دومی متحرک، ادغام انجام می شود. مثال برای حرف (ب): اِذهَب بِکِتابی. مثال برای حرف (ت): فمارَبِحَت تِجارَتِهُم، (برای حرف (ج) و (ح) و (خ) مثالی در قرآن نداریم.) مثال برای حرف (د): قَد دَخَلوا. مثال برای حرف (ف): فَلا یُسرِف فِی القَتل. مثال برای حرف (ک): یُدرِک کُمُ المَوت. مثال برای حرف (ل): قُل لَهُم. مثال برای حرف (م):  لَهُم ما یَشاءون. مثال برای حرف (ن): مِن نَفسٍ. مثال برای حرف (و): اَو وَزَنوهُم. مثال برای حرف (ه): یُوَجِه هُ لا یَأت بِخَیر.

·         موردی از ادغام متماثل وجود دارد که استثنا است؛ هم می توان آن را ادغام کرد و هم ادغام نکرد. بین دو کلمه ی (مالیَه هَلَکَ) در سوره ی سوره ی مبارکه ی حآقّه. اگر دو آیه را خواستید به هم بزنید (وصل کنید) می توانید اظهار کنید. در روایت شاطبیه اظهار بر ادغام مقدّم تر است. به این دلیل می توان اظهار هم انجام داد که، (ه) مالیه، تشویق به وقف است و هاء سکت است. هاء سکت، هاء ساکنی است که جزء کلمه نیست. برای ادای این دو کلمه به اندازه ای وقف می کنیم که حرف (ه) در کلمه ی (مالیه) از حرف (ه) در کلمه ی (هَلَکَ) جدا شود. چون فاصله ی این دو حرف از هم، همان بازدم ما است، چاره ای جز این نداریم که لحظه ای سکوت کنیم و نفس خود را نگه داریم.

·         اگر بخواهیم (مالیَه هَلَکَ) را با ادغام بخوانیم بسیار از قاری نفس می گیرد. زیرا در بیان (ه) مشدد هر چه نفس داریم خرج می شود و بهترین کار این است که وقف کند. (وقف آن مقدم تر است.) اگر خواستید وصل کنید، هم ادغام و هم اظهار می شود و در شرایط اظهار، سکت انجام می شود.

ادغام متجانسین و انواع آن:

·         ادغام متجانسین ادغامی است که دو حرف در مخرج با هم یکی، اما در صفات متفاوت باشند، بنابراین کلیه ی حروف هم مخرج متجانس هستند. به طور مثال: سه حرف (ب، م، و)

·         پرسش: به صرف متجانس بودن دو حرف می توان آن ها را ادغام کرد؟ پاسخ: باید به روایت حفص از عاصم رجوع کنیم و فقط هر موردی که آنجا ذکر شده را ادغام کنیم.

·         موارد ادغام متجانسین؛ ۱: حرف (ب) که به حرف (م) رسیده باشد. تنها مورد آن در روایت حفص از عاصم در کل قرآن (اِرکَب مَعَنا) است که حرف (ب) خوانده نمی شود و حرف (م) مشدد شده و با ۲ حرکت غنه خوانده می شود. شاطبیه هم این کار را کرده است، اما برخی از طرق از روایت حفص از عاصم نقل به اظهار هم کرده اند، اما طریق مشهور شاطبیه است که ادغام می کند و ما هم باید ادغام کنیم. نکته: حرف (ب) به غیر از حرف (م) با حرف (و) نیز متجانس است، اما حرف (و) را جزء ادغام نیاورده اند. ۲: حرف (ت) با (د) مانند کلمه ی (فَلّما اَثقَلَت دَعَوَ الله) که حرف (ت) خوانده نمی شود و حرف (د) مشدد ادا می شود. مثالی که حرف (ت) به حرف (ط) رسیده باشد: (هَمَّت طائِفَتانِ) که حرف (ت) خوانده نمی شود و حرف (ط) مشدد بیان می شود. اگر حرف (د) ساکن باشد و حرف (ت) به آن برسد (قَد تَبَیَّنَ). اگر حرف (د) ساکن باشد حرف (ط) به آن رسیده باشد موردی وجود ندارد. اگر حرف (ط) ساکن باشد و بعد آن حرف (ت) بیاید کلمه ی (اَحَطتُ) که باید آن را ادغام ناقص کنیم. به ادغامی، ادغام ناقص می گوییم که در آن حرف مدغم به طور کامل و مطلق از بین نمی رود و اثر و صفتی از حرف ساکن باقی بماند. استعلا و اطباق آن باقی می ماند و قلقله و ویژگی دیگر آن باقی نمی ماند. حاصل اطباق و استعلا تفخیم است و بهتر است بگوییم تفخیم آن باقی می ماند. (شمه ای از تفخیم وجود دارد.) اگر حرف (ث) به حرف (ذ) برسد (یَلهَث ذلِکَ) در صورت وصل ادغام می شود و شاید در برخی از طرق اظهار شده باشد، اما ما در طبق طریق شاطبیه ادغام می کنیم. برای دو حرف (ث) و حرف (ظ) موردی نداریم. برای حرف (ظ) و (ث) هم موردی در قرآن وجود ندارد. مثال برای حرف (ذ) به (ظ) می توان (اِذ ظَلَموا)  را نام برد که در این عبارت حرف (ذ) از بین می رود و حرف (ظ) مشدد بیان می شود.

{ اسفندیاراسکندری }

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی